داستان از قلم یک دوست

ساخت وبلاگ
وقتی اجازه می گیریم یعنی ادب داریم واین بهترین خواهد بود اگر ما مودب باشیم داستان از قلم یک دوست...
ما را در سایت داستان از قلم یک دوست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adabemaneshane بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 12 بهمن 1399 ساعت: 22:04

رابطه مثبت با همکاران باید بر مبنای احترام به حریم شخصی، مقام و شخصیت آنها باشد و مراقب کلیه رفتارهای خود، گپ های دوستانه، شوخی و خنده، و اختلافات باشید. در گفتگوهای خود با همکارانتان، چه گپ های دوستانه باشد و چه صحبت های جدی کاری، یکی از سریعترین راه ها برای از خود راندن دیگران، تجاوز به حریم شخصی آنهاست. به جای ازدحام کردن به دور کسانی که با آنها صحبت می کنید، کمی عقب تر بایستید (نیم متر فاصله به نظر مناسب است).اگر یکی از همکارن صدایی آرام و ملایم داشت، ممکن است برای درک صحبت های او کمی خم شوید، اما وقتی نوبت به حرف زدن خودتان رسید باید به حالت معمول برگردید.هنگام گفتگو با طرف مقابل ارتباط چشمی پیدا کنید. داشتن سیمایی مشتاق و علاقه مند، که با ارتباط چشمی آغاز می شود، تاثیر بیشتری بر مخاطب خواهد گذاشت.حواستان به اختلاف های قدی باشد: اگر با یکی از همکاران اختلاف قدی زیادی داشتید، هنگام صحبت کردن با وی، به اندازه کافی از او دور بایستید تا او مجبور نباشد مدام بالا یا پایین را نگاه کند.مراعات حال همکاران ناتوان جسمی خود را بکنید—مثا آنها که روی ویلچر هستند یا آنها که مشکل ناشنوایی دارند.اگر با همکاران بین المللی در ارتباط هستید، باید از فرهنگ و آداب سخن گفتن آنها آگاه باشید. درخواست و اعاده کمک مسلماً هیچکس از افرادی که کار و مسئولیت هایشان را خودشان به موقع انجام نمیدهند و برای اتمام داستان از قلم یک دوست...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان از قلم یک دوست دنبال می کنید

برچسب : همکاران, نویسنده : adabemaneshane بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 14:12

پشت سر هم سرفه می کرد وسرش روی میز گذاشته بود فکر کردم حتما یکم آب گرم گلوش رو آروم می کنه .رفتم دفتر ناظم بود گفتم خانم ببخشید .ناظم که از دست یکسری از دانش آموزهای دیگه عصبانی بود. سرم داد کشید که بله مگه الان وقت کلاس نیست تو اینجا چه می کنی گفتم:ببخشید خانم .آب جوش می خواهم .خیلی عصبانی تر شد .با لحنی تند تر داد زد آب جوش برای کجا مگه چته .؟گفتم نه بخدا خانم من طوریم نیست دوستم اینقدر سرفه می کنه که ... خانم ناظم یک نگاه معنا داری به من کرد که آهان برای دوستت می خواهی  یا ... رفتم عقب وخسته از اینکه باورم نکرده قصد رفتن کردم .آرام تر از قبل گفت:خوب بیا کجا می روی .بیا آبجوش ببر دیگه .مگه نگفتی می دونم کیو می گی .. آب جوش رو دستم گرفته بودم واز راهرو می رفتم که برسم به کلاس ...ناظم صداش پیچید توی راهرو که بهش بگو مادرش زنگ زده بیاند ببرندش دکتر خانمی ... برگشتم نگاهش کردم بهم یک لبخند زد ویکم آروم ترگفت آفرین که به فکر دوستت هستی. موضوعات مرتبط: داستان داستان از قلم یک دوست...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان از قلم یک دوست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adabemaneshane بازدید : 144 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 14:12

من یک دانش آموز خوب خواهم بود اگر :

رفتارم با معلمم مودبانه باشد

من یک دانش اموز خوب خواهم بود اگر درسم را به موقعه بخوانم

من یک دانش آموز خوب خواهم بود اگر در زندگی هدفهای زیبا را دنبال کنم

من یک دانش آموز خوب خواهم بود اگر الگوهای خوبی برای خود انتخاب کنم


موضوعات مرتبط: نکته های خوب داستان از قلم یک دوست...
ما را در سایت داستان از قلم یک دوست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adabemaneshane بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 14:12

من هر لحظه در تلاشم بهترین باشم چرا که طرز لباس پوشیدنم وطرز کار کردنم را دقت می کنم که در میان دیگران بهترین باشد .در این میان اگر معلمم مرا در یک عمل خوب من تشویق کند من انگیزه های بیشتری برای ادامه راه پیدا خواهم کرد


موضوعات مرتبط: نکته های خوب داستان از قلم یک دوست...
ما را در سایت داستان از قلم یک دوست دنبال می کنید

برچسب : وآموزشی, نویسنده : adabemaneshane بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 14:12

من گمان نمی کنم ادب فقط برای افراد خاصی معنی داشته باشد تمامی آدمهای که من می شناسم عاشق ادب وتربیت خوب هستند وهمیشه از کسانی که با ادب حرف می زنند تعریف می کنند


موضوعات مرتبط: نکته های خوب

تاريخ : دوشنبه بیستم آذر ۱۳۹۶ | 5:12 | نویسنده : الهام معینی |

داستان از قلم یک دوست...
ما را در سایت داستان از قلم یک دوست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adabemaneshane بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 14:12

من چون پروانه ای زیبا به دنبال بهترین گلهای دنیا این طرف وآنطرف پرواز می کنم وای کاش در سر راهم همیشه گلهای خوشبویی که راه زیبایها را به من نشان می دهند بنشینند


موضوعات مرتبط: نکته های خوب

تاريخ : پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۶ | 11:25 | نویسنده : الهام معینی |

داستان از قلم یک دوست...
ما را در سایت داستان از قلم یک دوست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adabemaneshane بازدید : 174 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 14:12

صبح بود ومن وهمکلاسی هایم در سر صف ایستاده بودیم که معلم ورزش امد وآهنگ تندی گذاشت وشروع کرد به نرمش کردن ما هم همگی سعی می  کردیم همان حرکات را انجام بدهیم من ناگهان دستم را بلند کردم وبدون اینکه متوجه باشم آن را به سر همکلاسیم کوباندم اصلا قصدی نداشتم بسیار ناراحت شدم وبرگشتم  ومضطرب از اینکه چه بلایی سرش آمده شروع به معذرت خواهی کردم او هم سرش را توی دو دستش گرفته بود ونشسته بود .من نشستم ودوباره گفتم ببخش مریم شرمنده منظوری نداشتم یکهویی شد معلم آمد وسر من داد زد که "چتون چرا صف را بهم می زنید نرمش بکنید" .من گفتم خانم من یک دفعه دستم خورد توی سر مریم .مریم بلند شد . وآرام گفت نه خانم طوری نشده .من ناراحت بودم واز اینکه اینقدر راخت توسط دوستم بخشیده شده بودم احساس ناراحتی می کردم...به نرمش ادامه دادیم . زمان گذشت ورفتیم سر کلاس به مریم رسیدم ومجدد معذرت خواستم اون گفت :گفتم که طوری نشد .خوبم بوسش کردم وگفتم ممنون که اینقدر مهربونی... موضوعات مرتبط: داستان داستان از قلم یک دوست...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان از قلم یک دوست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adabemaneshane بازدید : 150 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 14:12